می نویسم دفتری با اشک و آه در شبی تاریک و غمگین و سیاه می نویسم خاطرات از روی درد تا بدانی دوریت با من چه کرد لنگه های چوبی درب حیاطمان ، گر چه کهنه اند و جیرجیر می کنند؛ ولی خوش به حالشان که لنگه ی هم اند هیچ وقت با کسی که دوستش داری طولانی قهر نکن، چون بی تو زندگی کردن رو یاد میگیره… دل گرفته های من تو نیامده بودی که جای خالیت را پر کنی آمده بودی ببینی من با جای خالیت چه میکنم... جای خالی تو یا من.. حکایت تلخیست ... مانده ام برای تو... رفته ای برای دیگری ...
[ شنبه 93/1/16 ] [ 8:10 صبح ] [ هستی ... ]
[ نظر ]